برسی آثار فرهاد احمدی معمار معاصر ايرانی

ساخت وبلاگ

برسی آثار فرهاد  احمدی معمار معاصر ايرانی


فرهاد احمدي فارغ التحصيل رشته معماري و شهرسازي دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران در سال 1356است. وي پس از انقلاب اسلامي,كار خود را با ساخت مجموعه هاي مسكوني و خدماتي در مناطق محروم استان خراسان,و بعد از وقوع جنگ تحميلي نيز در بازسازي مناطق جنگي شروع كرد. طراحي غرفه ايران در نمايشگاه جهاني تسوكوباي ژاپن نكات قابل توجهي را در ديگاه وي نسبت به تبيين ارزش هاي فرهنگي و مفهومي هنر ايران در برابر دستاوردهاي تكنولوژيكي كشورهاي صنعتي جهان, در معرض تماشاي همگان قرار دارد. طرح مركز فرهنگي دزفول در حين وقوع جنگ در اين منطقه جنگي,نقطه عطفي محسوب گرديد كه سالها بعد به عنوان طرح برگزيده معماري معاصر ايران,از سوي برگزار كنندگان همايش دو سالانه بين المللي كشور نروژ(1998) براي ارائه در جمعي از معماران بين المللي و همچنين در بنياد معماري آقاخان معرفي گرديدكه در پايان به تفصيل شرح داده خواهد شد.

طرح و اجراي و مراكز فرهنگي در شهرهاي برجسته ايران - نظير اصفهان و تبريز - وبازسازي و گسترش ال گلي (مجموعه تاريخي در تبريز) و مركز فرهنگي – تجاري كرمان, طرح غرفه هاي ايران در نمايشگاه هاي جهاني مكزيك,دبي,آلمان و ايتاليا,كه در اين ميان شايد برجسته ترين آنها نمايشگاه جهاني كره (EXPO,93) باشد, از مهمترين كارهاي او در دهه گذشته است.
از اخرين طرح هاي او در سال هاي اخير,چند نمونه در اينجا معرفي مي شوند كه عبارتند
از: طرح كتابخانه ملي ايران(مسابقه,1374), كتابخانه نسخ خطي و فرهنگ ايران در پاكستان (مسابقه,1375)طرح مركز مديريت صنعتي كردان (مسابقه,1376) سفارتخانه و منزل سفيرايران در سئول(كره جنوبي,9-1378).
منظور از اين بررسي آن است كه نشان داده شود چگونه معاني و مفاهيم ويژه فرهنگ ايران در صورت ها و كاركردهاي گوناگون اين آثار نمود يافته و معماري را از صورت نثر و نظم خارج ساخته و به دنياي شعر برده است.
سيماي چهار طرح اول, با توجه به اينكه فضاهايي عمومي اند, از نظر ظاهري به هم نزديك ترند و طرح پنجم, به دليل خصوصي بودن و ويژگي مسكوني آن, داراي شكل متفاوتي است. در عين حال , همان گونه كه خواهيم ديد,درهمه آنها از اصول ثابت در اعتقادات و باورهاي آييني و مذهبي ايران پيروي شده, در عين حال كه صورتي امروزين را با استفاده از فن آوري و مفاهيم مطرح درمعماري معاصر به نمايش گذاشته است. شكل نمادين و رمزگونه آنها, درمواجهه با مخاطبان متعلق به فرهنگهاي متفاوت, حامل معاني گوناگون و متنوعي است كه كدگذاري چند جانبه اي در خود دارد.براي شناخت اين كد گذاري,ذكر مقدماتي ضروري مي نمايد.
در ايران ,هنر به منزله عالم مثال,و جهان واسطه ميان عالم روحاني و خاكي شناخته مي شد
و اثر هنري به مثابه آينه اي تلقي مي گرديد كه "عالم معنا "را در"ماده" باز مي تابانيد,به گونه اي كه ديگر عرصه هاي زندگي بشر خاكي نيز از قلمرو روحاني آن تفكيك ناشدني مي نمود.
صورت هاي معماري و باغسازي و شهرسازي نيز از خصوصيت صدور وحدت به كثرت, شكل ميگرفت واز خصلتي نمادين و تمثيلي در بيان اين نكته, به صورت"ماندالا"به دور "مركزدروني "متجلي ميگرديد.
در جهان غرب,مارتين هايدگر,فيلسوف معاصر آلماني كه نظريات هنري بسياري, متاثر از انديشه فلسفي اوست، در باز گرداندن هنر به عالم معنا در جهاني كه در تلاش براي پديد آوردن "فرم محض"خالي از معنا مي نمود,به جهان شاعران پناه برد و در آرزوي تصوير ساختن "سكونت شاعرانه انسان بر روي زمين و در زير آسمان "از مفاهيم شاعرانه در ادبيات و صورتهاي از معماري كمك گرفت.



وي در مقاله اي تحت عنوان "سرچشمه اثر هنري "چنين نوشت:

يك بنا, يك معبد يوناني, چيزي را تصوير نمي كند: در ميان شكاف صخره اي دره به سادگي بر پا است... اين بنا تجلي خداوند را در خود جاي داده است و در اين پوشيدگي به أن اجازه مي دهد از داخل رواقي گشاده به محيطي مقدس سر بر افرازد... بنا با ايستادن آنجا در زمين صخره آرميده است.اين آرميدن بناست كه راز صخره را از بي شكلي أن بيرون مي كشد و در همان حال از آن حمايت مي كند ...
در چيزهاي كه پديد مي أيند, زمين به مثابه عامل پناه دهنده حاضر است. معبد آنجا بر پا است,به جهاني گشوده شده و درعين حال,اين جهان را به سوي زمين دوباره باز مي گرداند,و خود فقط به مننزله زميني بومي ظاهر مي شود...

حال با توجه به اين مقدمات,طرحها را مورد بررسي قرار ميدهيم:در سه طرح اول كه مقر آنها در بستري طبيعي گسترده است,چنانكه ديده مي شود,در حيطه اي بريده شده, شكافي در دل خاك پديد آمده و تمثيلي از كوه را در محيطي مقدس تداعي مي كند.در غالب فرهنگ هاي باستاني, رفتن به دل كوه و پناه بردن به شكاف غارها, نمادي از تمركز به درون و مكاشفه حاصل از آن محسوب مي شود. بدين ترتيب، صورت محدود هنري در سيطره زمان خويش,محمل حقيقتي ابدي قرار مي گيردو به ساحت معنا راه مي يابد به گونه اي كه حقيقت در زيبايي آن متجلي مي شود. به گفته هايدگر"شكاف نمي گذارد كه رقيبان از هم بپاشند, بلكه تقابل اندازه و مرز را به نظم كلي خودشان در مي آورد.
فضا به عنوان نمادي از هستي "ازلي و كيهاني"است و انسان به منزله عالم صغير در كانون اين فضا, كه منظري از عالم كبير را درچشم انداز آييني مي سازد, قرار مي گيرد. در اين نوع فضاي نظام يافته,جهت يابي فضايي,جهت حركتي را معني دار مي سازد, تا واسطه اي ميان جهان بيرون و جهان درون باشد و به قلب معنا راه يابد. شكاف در بخش آغازين خود پهن و فراخ است و با پيشروي در كانون اصلي به صورت نشانه اي جهت دار,با تنگ شدن , سمت يابي به فضاهاي اصلي مجموعه را مي نماياند.در عين حال پس از رسيدن به كانون اصلي دو جهت بالا و پايين در مقابل يكديگر و فراروي مخاطب قرارمي گيرند: يكي با نشان دادن جهت به سمت بالا,آسمان را متذكر مي شود و ديگري با رسوخ كردن در ژرفاي خاك,زميني بودن انسان را تداعي مي كند.اين گونه قرارگيري در فضا نشانگر همان تعادل اوليه اي است كه تمامي مخلوقات خاكي را با  تاكيد بر نيروهاي طبيعي موثر بر چنين وجودي (محورهاي كارتزين و نيروي جاذبه )در بر مي گيرد. نظم كيهاني در تعامل با محيط انسان ساز و برجسته كردن نقاط بلند در كنار نقاط فرو رفته, حسي تشديد شده از مكان را فراهم مي آورد. كانون اصلي در اين بناها,نقطه اي مركزي درداخل فضايي است كه به شكلي مركز گريز نسبت به حيطه جغرافيايي محيط بر آن استقرار يافته است.
اين امر در گردش دوراني حركت هاي مواجي كه جهت نورگيري از سقف در فضاي اصلي كتابخانه ملي ايجاد شده, مشهود است:و نيز در حركت چرخشي فضايي با قاعده مربع شكل درون قاب مربع شكل ديگري در خانه فرهنگ ايران و همچنين با جويباري پيچان از درياچه اي نمادين در قله تپه اي كه در سطح بالاتري به درون مخزن كتابخانه و فضاي مطالعه همين طرح رسوخ مي كند,تبلور يافته است.
در طرح مركز مديريت صنعتي, همين حركت پيچان به دور حجمي بلوري- كه نمادي از كوه را در قالب گنبد مخروطي شكل و شفاف نمازخانه نشان مي دهد – ديده مي شود.
در طرح سفارتخانه نيز شكافي مايل در محورهاي سه گانه (دكارتي), كه تاكيد بر محور عمودي آن با شدت بيشتري صورت گرفته, گويي با مخروطي از نور, دل خاك(ماده)را مي  شكافد و به درون آن نفوذ مي كند. حركت سقف و ديواره بلورين از نقطه اي در كف زمين آغاز مي شود و به سوي حجم بالا رونده شيشه اي كه بالابر را در خود جاي داده, به نقطه اي مشخص در بالاترين نقطه بنا, بال مي گشايد كه بر حركتي مضاعف به درون فضا استوار است. تيزه شفاف و مستوي آن در تداوم حركت استوانه نوري, جهت رو به آسمان و بالا را تشديد مي كند.
حركت چرخشي در خانه سفير از حركت مارپيچي (اسپيرالي) پله به عنوان فضاي مركزي، در قلب مجموعه پديد آمده كه ضمن حركت پيچشي  خود, به سمت بالا گشايش مي يابد و درحركت معكوس بر روي حوض آبي متمركز مي گردد, و نور را از فضاي خالي اطراف خود به داخل مجموعه راه مي دهد.به دور آن نيز شكلي از چليپا ديده مي شود كه خود تمثيلي از نور و آتش است و در عين حال دو نظريه مكمل"وحدت در كثرت "و "كثرت در وحدت" در نقطه مركزي آن به مثابه نقطه ظهور "مقام الهي "جمع مي شودو نيز نمادي از زندگي جاودان محسوب مي شود و به عنوان طلسم باطل كننده چشم زخم,دوركننده هرگزندي است: همچنين در بردارنده سه شكل هندسي بنياني است يعني دايره – تصور گردش خورشيد – و صليب متشكل از تقاطع محورهاي جهات اصلي است, و نيز مربعي كه اين محورها مي سازند. اين خود نمايانگر جهت يابي عالمگير و جهانشمولي است كه در فرهنگ هاي مختلف شناخته شده است.از سويي تمثيل انسان كامل و نشانه اي از لطف بي كران خالق است كه با فداكردن حقيقت شريف روح براي اين عالم ظلماني, ظلمت را به نور مبدل ساخت. راه يافتن نور به داخل فضاي تاريك و تمركز آن بر روي آب
مهرابه هاي آييين مهر را در خاطر زنده مي كند.
در همين معنا, نفوذ نور به درون فضاهاي پر، و زيبايي جلوه نور همان حقيقتي را به ياد مي آورد كه در ظرف وجود گنجيده است.
حركت و دوران و چرخش به دور مركزي از نور, شركت در رقص هماهنگ عالم, براي يافتن راه به سوي كمال حق است.
نكته در خور توجه ديگر در سه طرح كتابخانه ملي,خانه فرهنگ ايران در پا كستان و مركز مديريت صنعتي (به دليل قرار گرفتن در بستري وسيع از زمين بكر) آن است كه بخش انسان ساخت با خط برش موربي بريده شده كه صاف و تيز است, در حالي كه بخش طبيعي مقر طرح با خطوط نرم و منحني در كنار فضاي حايل قرار مي گيرد.


مايل بودن خطوط برش در عين راستي و صافي برنده آن, به گونه اي است كه مرز ميان محيط مصنوع و طبيعت را درهم مي آميزد.
نوربرگ شولتز در تحليل گفتاري از هايدگر مي نويسد كه زمين به مثابه تجسد به چيزها مرزي را ارائه ميكند. هايدگر خود ميگويد:"مرز,آن نيست كه چيزي در آن  متوقف شود, بل همان گونه كه يونانيان در يافتند, آن است كه چيزي ظهور خود را از آن شروع مي كند.
درهم غلتيدن طبيعت با بخش ساخته انساني ,ساختاري را پديد مي آورد كه در آن , هم طبيعت بكر حضور دارد و هم دخالت انسان مشهود است : چنانكه نمودي از تقابل دوتايي ها در  هستي را تداعي مي كند. در اينجا شكل طبيعي زمين در اثر دخالت انسان دگرگون شده و شكل هندسي منظمي يافته است.طبيعت هرگز مشابه و يكسان نيست. اما هندسه منظم حاصل از ساخت و دخالت انسان مي تواند در تبعيت از آن, گاه نظم را بشكند و در آن درآويزد تا به عالم خيال راه يابد.
در هر سه طرح ياد شده, عاملي ارتباطي ميان بخش هاي مصنوع و طبيعي نيز به چشم مي خورد كه در كتابخانه ملي و مركز مديريت به صورت پل هايي متقاطع, و در خانه فرهنگ ايران به صورت مجموعه اي پديد آمده از تعدادي ستون و ديواري طويل و مورب به عنوان نمادي از دروازه, طبيعت را با بنا ارتباط مي دهد.
پل در گذر از راه عقل در گفت و گويي رمزي در طبيعت, با ايجاد شكاف به مركز بناها راه مي گشايد. پل مكاني را پديد مي آورد كه به محيط اطراف خود تعين مي بخشد. پل به منزله ارتباط ميان زمين وآسمان يا قلمروي به قلمروديگر و ارتباط بشر با الوهيت, نشانه گذر از سطحي به سطح ديگر است. بنابراين بار ديگر مفهوم چهارگانه هايدگر(زمين,آسمان,خدايان,فانيان)درخاطر تداعي مي شود. پل, محل عبور انسان از جايگاهي موقتي به بهشت جاودان است و نشانه گذر انسان از مرگ به حياط ابدي.
علاوه بر اين, در دو طرح مركز مديريت و خانه فرهنگ ايران, صورتي از حياط مركزي – يكي از عناصر شناخته شده معماري ايران – به شكل حياط چند طبقه و فرو رفته در دل خاك, كه حوض آبي نيز در ميان دارند,ديده مي شود.
فضاهاي پر و خالي تشكيل شده از وجود اين حياط ها نمايانگر قوس صعودي و نزولي حركت وجود در ديدگاه سنتي است و حكايت از اوج و فرود دارد.
همان طور كه گذر از"وحدت به كثرت"قوس نزولي و "كثرت به وحدت"قوس صعودي (مسيري كه از راه آن ,موجودات آفريده شده به سرچشمه اعلاي خويش باز مي گردند ) مفهوم زمان دوري را مي ساخت. چنان كه "زمان لطيف تاريخ قدسي و مكان لطيف"درون هر دو جهان, "واقعيت روحاني و جسماني " در عالم مثال شكوفا مي شد. بنابراين "مكان مثالي نوعي نظم همزماني و استحاله صور است " كه در جهان تاويلي , "برگردان زمان به مكان " معني مي شود.
اين حياط ها علاوه بر نشان دادن مسير حركت خورشيد و چرخش نور, معرف جاي گيري فضاهاي اصلي به دور خود هستند كه به صورت نشانه اي براي تحريك حس بصري عمل مي كنند. ريزش آب از فواره هاي حوض و صداي پديد آمده از آن نيز, هم بر انگيزاننده حس شنوايي است و هم تغيير دماي حاصل از وجود آب و پخش ذرات آن در هوا , حس بساوايي انسان را متاثر مي سازد. ضمن آنكه گل ها و گياهان اطراف حوضچه, علاوه بر تحت تاثير قرار دادن بينايي, انسان را برمي انگيزند تا خم شود و آنها را ببويد. اين چنين است كه كريستوفر الكساندر, كه از پيشاهنگان طرح معنا در معماري است, آنرا كيفيت بدون نام "مي نامد كه سبب مي شود تا بنايي زنده باشد:

     بنايي كه همه چيز در آن زنده است,هيچ نيرويي مزاحمي در خود ندارد, مردم (در آن)در آسايش اند, گياهان در آرامش اند,حيوانات را طبيعي خود را دنبال مي كنند,
نيروهاي فرساينده با نيروهاي طبيعي ترمييم كننده, به نحوي كه طرح بنا آن را تشويق مي كند, در تعامل اند, نيروهاي جاذبه با تركيب تيرها و تاق ها و ستون ها تعادل دارد, و وزش باد، و ريزش طبيعي باران, به نحوي است كه فقط به رويش گياهان كمك مي كند كه به دلايلي خود با ترك سنگفرش ها در تعادل اند, زيبايي ورودي, بوي روزها در اتاق بيروني هنگام شب...

اين حياط ها در عمق زمين فرو رفته اند تا پناهگاه خنكي را در تابستان و فضاي گرمي را به دورخود،به هنگام زمستان فراهم آورند. از سويي آلاچيق هايي كه براي آرميدن گياهان به روي آنها, در حياط ها تعبيه شده (و به صورت شبكه اي مربع شكل در پلان ها ديده مي شود) سايباني را براي آسايش انسان در مواقع لزوم مهيا مي سازند, همان گونه كه در طرح منزل سفير نيز به دور حياط و در كنار آب نماي ورودي قرار گرفته اند.
در تمامي طرح ها, دروازه يا آستانه اي فضاي بيرون را درون جدا مي كند تا مرزي را پديد آورد كه پس از گذر از آن مي توان به حريم داخلي اجازه ورود يافت. در تمام مناسك و آداب مذهبي,آييني براي ورود به چشم مي خورد كه مراحل رازآموزي, از آن آغاز مي شود. اين آستانه در طرح مسكوني خانه سفير, با گذر از دروازه اي نمادين و عبور از پلي كه بر روي آبنماي حدفاصل ورودي و حريم خصوصي قرار گرفته, تمثيل يافته است. معناي ضمني گذشتن از آب به مفهوم پاك شدن نيز هست. در اينجا باز هم هايدگر از ارتباط ميان آستانه, و مرز سخن گفته و هر دو را يكسان به معني مظهر يك تفاوت مي شمارد. آستانه,بيرون و درون را,در عين جدا كردن ,همزمان وحدت مي بخشد, و مشخص مي سازد كه چه چيزي بيگانه و چه چيزي خودي است.
اما همان گونه كه حقيقت لايه لايه است, به يكباره گشوده نمي شود و حجاب از خود بر نمي گيرد,اين خاصيت در تمامي طرح هاي مورد بررسي نيز ظهور مي يابد,به طوري كه در سه بعد حس مي شوند .
بدين ترتيب تاثييري كه اين فضاها در برخود اول بر انسان مي گذارند,تاثير ورود به فضاي آييني يا معبد گونه است كه پذيرفته شدن در آن,مشروط بر به جاي آوردن آدابي است, و چنين نيست كه يكباره صورت گيرد. پس از دخول به آنها ,احساسي از قرار گيري در محيطي كه متعلق به نوع انسان در پيوستن به حقيقتي يگانه و تفاوت ناپذير است, دست خواهد داد كه به مثابه غوطه ور شدن در آرامش و استغناي صميمتي وحدت يافته از مجوعه عواملي است كه در كنار يكديگر, فضاي معماري را به صورت تغزلي عاشقانه ,به شعر درآورده اند.


مجتمع فرهنگي سينمايي دزفول

اين مركز در سالا 1366 طراحي گرديد و اجراي آن كه از سال 1367 آغاز شد ، پنج سال به طول انجاميد . و اجراي كارهاي اين مركز با وجود پشتيبانيهاي مسئولانه  كارفرما ، عاري از مشكلات متداول در كارهاي دولتي نبود . درنتيجه كيفيت انجام كار را بايد متناسب با اين واقعيت ارزيابي كرد .
    مساحت زير بناي اين مركز در حدود پنج هزار متر مربع و محوطة آن در حدود ده هزار متر مربع است . اسكلت ساختمان تركيبي از فولاد و بتون مسلح       ميباشد كه در بخشهاي داخلي به صورت نمايان گذارده شده . در نماي داخلي از سيمان سفيد و كاشي و سنگ ؛ و در نماي خارجي از آجر ، سيمان سفيد ، كاشي ، سنگ سفيد و سنگ رنگي استفاده شده است . براي سازمان دادن فضا و طرح جزئيات از هندسة ناب و ترفندهاي معماري سنتي مدد گرفته است . منظور از تركيب اين عوامل ضمن پاسخگويي به برنامة عملكردي ساختمان بيان مفاهيمي بوده است كه به اين ترتيب با مباني و افكاري كه به معماري اين مرز و بوم جهت و شكل داده اند ، پيوند ايجاد كند .

مركز فرهنگي سينمايي دزفول عمدتاً از چهار بخش متمايز تشكيل شده است كه به ترتيب اولويت اهميت عبارتند از :
اول : بخش ارائه آثار ، شامل دوتالار كوچك و بزرك نمايش ، فضاي انتظار و صحنة نمايش نمايشگاهها ؛
دوم : بخش اطلاعات ، شامل كتابخانه و اطلاع رساني ؛
سوم : بخش آموزش ، شامل دو مدرسة هنرهاي سنتي و هنرهاي تصويري ؛
چهارم : بخش خدمات ، شامل فروشگاهها ، چاپخانة سنتي ، نمازخانه ، فضاهاي عمومي جهت گردهمايي هنرمندان و هنر دوستان .

بخش اول حلقة مركزي است و بخشهاي ديگر حلقه هاي پي يابي را شكل داده اند . زير نقش پيوند دهندة فضاها يك منحني حلزوني است كه بر مركز دروني آن يك شمسه با زمينة هشت نهاده شده است و در نقطة انتهايي بيروني آن يك مربع        تكيه زده : مربع مظهر جهان خاكي و بيروني است و آن مكاني است كه از آنجا    نظاره گربيرون اين تشكل هستيم .
پس از سير در طول مسير حلزوني ، در انتها به سطح هشت ضلعي ميرسيم كه مظهر جهان ماوراء ، بي جهت ، بدون كشش و وجدان در سير مركزيت است ، كه درست در قلب فضا و در دروني ترين نقطة آن قرار گرفته است . در اين مسير از سوي عملكردهاي مادي به سوي بخشي كه متمركز و خلاقيت در آن حضور دارد رهسپار ميشويم : يك مارپيچ كوچك با جهتي فرورونده مخاطب را به درون سوق ميدهد و بدين ترتيب تمثيلي از كل را ارائه ميدهد .
با وجودي كه مخاطب از سطح خاك منتزع شده و به درون فرو ميرود ترفيع پره هاي نقش شمسة هشت در آسمان در انتهاي مسير ، ذهن را با مخروطي معكوس به سوي آسمان بي انتها پرتاب مينمايد . در اين فضا ، بيرون و درون در هم آميخته اند ، گويي شكل مارپيچ در حركت از نقطة دورني به سوي بيرون پشت و رو ميشود ، و اين مرز را غير قابل ادراك ميسازد و سطح افق محور تعادلي است  مابين آنچه از حجم كه در درون بستر فرورفته است و آن بخش كه سر به آسمان ميسايد تا تقارن مابين خاك و آسمان ، برون و درون جهش و فرورفتگي را فراهم سازد . با توجه به نكات فوق فضاهاي دروني اين مركز به اين گونه به يكديگرپييوند يافته اند: در بدو ورود به مركز از طريق يك دروازه كه به شكل قوس ساخته شده است . وارد حياطي چهارگوش ميشويم كه در چهار جهت اصلي بنشسته است .
درست در امتداد ورودي چشم انداز گنبدي وجود دارد كه تنها در اين مرحله براي اولين بار     قابل رؤيت است اما دسترسي به آن ممكن نيست . اين منظره به گونه اي متشابه هشتي ورودي اغلب فضاهاي با حرمت همچون مساجد ، مقابر يا مدارس در معماري سنتي ايران را به ذهن ميآورد كه بدون امكان دسترسي مستقيم ، حياط ، ايوان و گنبد اصلي ساختمان را به گونه اي دست نايافتني در پيش روي قرار ميدهد .
    در اين مرحله در حياط بيروني كه اولين مقام در فضا ، و مكاني جهت تحول حال است با دو جوي كه از پاشويه هاي يك حوض مركزي منشعب ميشوند دو مسير جهت حركت به سوي چپ و راست ارائه ميگردد . يكي از مسيرها به صورت مستقيم و ديگري با چرخش از ميانه فضاهاي گوناگون نهايتاً به فضاي زير گنبدميرسند .
    در زير اين گنبد كه ملهم از گنبدهاي رك مطبق خوزستان است ، تالار اصلي سينماجاي داده شده است . در مسير چپ يا غير مستقيم كه حول يك حياط مركزي ميچرخد ، بازارچه اي قرار گرفته كه داراي هفت حجره است . در اين بازارچه عملكردهاي فرهنگي انتفاعي جاي ميگيرند . مسير گذر از اين بازارچه منظري دروني از فضا را در پيش چشم قرار ميدهد .
    بر روي پوستة ساختمان ، فضاهاي باز عمومي در هيئت باغ و حياط شكل گرفتهاند و به صورت مكاني جهت برخورد مردم درميآيند . سقف پله اي تالار نمايش كوچك همچون باغ تخت ، سطوحي مطبق براي نشستن و نظاره به وجود   ميآورد ، كه پس از گذر از برجهاي يادگيرها كه با احجام كشيده ، رو به زاگرس      ( شمال شرقي) قرار گرفتهاند به دست اندازي مشبك مي رسد و از وراي آن به حياط مركزي كه قلب مجموعه است چشم انداز مييابد .
    در نقطة عطف گذر بازار كه با سايبان پوشانيده شده است ، ورودي به نمازخانه ، كه با يك سقاخانه و مناره مشخص گرديده ، قرار داده شده است ، پس از پيچشي در مسير ، در بدر ورود به درون مركز دروني با نقشي ملهم از صفحه آرايي كتب خطي بر روي مخاطبين گشوده ميشود و مخاطبين را در سه جهت هدايت     مينمايد :
اولي به سوي چاپخانهاي سنتي كه در دو طبقه با تختها و سكوها حول يك حوضخانه شكل گرفتهاند ؛ راه ميبرد .
دومي به سوي آموزشگاه هنذهاي تصويري و نمايشي راه ميگشايد كه با الهام از مدارس سنتي در حول حياط مركزي مطبق در قلب مجموعه شكل يافته است ؛ در اين مدرسه فضاهايي جهت كلاس در دو طبقه ، كتابخانه ، دفتر ، صدا و مونتاژ ، آرشيو ، انبار و سرويسها در نظر گرفته شده است . يك ايوان سرباز كه به صورت طبقة دوم حياط مركزي در جدارة مدرسه قرار گرفته است ، در صورت لزوم همچون تكاياي سنتي نشيمنگاهي مشرف به صحن حياط خواهد شد .
راه سوم از طريق يك سطح شيب دار مدور به طبقة پايين ميرسد . سقف اين فضا به شكل يك مخروط معكوس با سطحي شفاف ساخته شده است كه مرتباً آب بر روي آن ميلغزد و از دهانة رأس مخروط در پايين در حوض فرو ميريزد . در انتهاي سطح شيبدار در طبقة زيرين سطوحي مربع شكل از سنگ بر روي آب قرار گرفتهاند كه در آنجا جماعت با گذر از آب وضو ميكنند تا بتوانند به قلب مجموعه كه همان حياط مركزي است وارد شوند . دور تا دور حياط مركزي با رواقي قوسي پوشيده شده و حجره ها و تالارهاي نمايش برگرد آن ساخته شدهاند .
چند پله كه نشيمنگاهها را ميسازند ، رواق را به صحن حياط مي رسانند . در كف حياط بر مبناي هندسة هشت ، نقشي زده شده كه در مركز آن حوض و فواره قرار دارد ، و به شكل جويبار طبيعي پس از گذر از ميان سنگهاي مكعب شكل به صورت آبشاري از پله ها فرو ريخته به پاشوية حوض مركزي ميرسند .
اين فضا كه با نشيمنگاههايي در سه طبقه احاطه شده در حقيقت يك حياط سه طبقه را ميسازد كه علاوه بر مركز تجمع اصلي ، فضايي مناسب را جهت اجراي نمايش در فضاي باز ، تعزيه ، سرودخواني ، شعرخواني و غيره فراهم ميسازد . حجرههاي اطراف اين حياط فعاليتهاي فرهنگي ، آموزشي و غير انتفاعي را در برميگيرند و در يك سوي آن فضاي انتظار تالارهاي نمايش قرار گرفتهاند .
   


برفراز اين فضا بادگيرهايي كه نور غير مستقيم را نيز به داخل هدايت مينمايند مستقر گشته ، كششي قوي را به سوي بالا ايجاد مي نمايند . حفرههاي باز فوقاني در فضاي انتظار ارتباط با نمايشگاهها را كه در سطح بالاتر قرار گفتهاند فراهم ميسازند و فضاي انتظار با در آميختگي با تالارهاي نمايشگاهي كيفيتي متفاوت مي يابد . تالارهاي نمايش در دو وسعت بزرگ و كوچك كه امكان ارائة فيلمهاي سينمايي و نمايش روي صحنه را فراهم ميسازند ، در انتها قرار ميگيرند . يك خروجي مشترك فضا را به محدودة خارجي ساختمان متصل مي سازد .
در آنجا در امتداد يك جويبار محصور شده با گياهان در پشت مضرس شكل حجره هاي بازار امكان ارائة نمايشگاه در فضاي باز را فراهم ميسازد . اين جويبار از حوض حياط ورودي منشعب ميشود و به آبنمايي در جلوي نمازخانه منتهي ميشود و در آن حوض مطبق آب وضو جهت نمازگزاران جاري ميگردد . مسير دوم كه مستقيماً حياط بيروني را به اندروني متصل ميسازد ، با سطحي شيبدار ابتدا به سطح حياط مركزي و سپس با شيب ديگر به خروجي تالار اصلي نمايش ميرسد . جويبار ديگر ، منشعب از حوض حياط بيروني در كنار سطح شيبدار به صورت آبشاري پله پله فرو ميريزد تا به حوضي در آستانة ورود به حياط اندروني ميرسد و در آنجا نيز بار ديگر آب از ميان سنگهاي مربعي شكل جاري ميشود تا بر پاي جماعت وضو زند تا پاكيزه وارد اندرون شوند .

......
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gatch بازدید : 8420 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391 ساعت: 1:52