در زمان های قدیم که روستائیان محصولات خود را برای فروش به بازار هفتگی می آوردند ،
روزی یک پیرزن روستایی یک سبد از تخم مرغ های مزرعه خود را برای فروش به بازار آورد ،
اما هنوز هیچ کدام از تخم مرغ ها را نفروخته بود که اسب یک سوارکار پایش به سبد خورد و در
نتیجه تمام تخم مرغ ها شکست. اسب سوار خیلی ناراحت شد و از پیرزن روستایی پرسید که
تعداد تخم مرغ ها چندتا بوده ، تا او پول آن ها را پرداخت کند. پیرزن گفت که تعداد تخم مرغ
ها را نمی داند اما وقتی تخم مرغ ها را دوتا دوتا بر می داشت ، یکی باقی می ماند ؛ سه تا سه تا
بر می داشت ، یکی باقی می ماند ؛ چهارتا چهارتا بر می داشت ، یکی باقی می ماند ؛ پنج تا پنج
تا بر می داشت ، یکی باقی می ماند ؛ شش تا شش تا بر می داشت ، یکی باقی می ماند ؛ اما وقتی
هفت تا هفت تا بر می داشت ، هیچی باقی نمی ماند. اسب سوار تعداد تخم مرغ ها را محاسبه
کرد و پول پیرزن روستایی را پرداخت نمود. تعداد تخم مرغ ها چندتا بوده؟
دو اتاق داریم که این دو اتاق به هم مشرف نیستند. در یک اتاق سه لامپ و در یک اتاق سه
کلید وجود دارد. شما چگونه می توانید یک بار به اتاق کلید ها بروید و یک بار هم به اتاق لامپ
ها و بگویید هر کلید برای کدام لامپ است؟
از : مریم قهرمانی
......برچسب : نویسنده : gatch بازدید : 307